پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

❤️پارسا ❤️هانا❤️

پارسا ❤️هانا

هییییییییسسس آقای مهندس خوابن!

آقا پارسا بعد از کلی بازی در حال انجام پروژه های مهندسی جلوی کامپیوتر خوابشون برد!!! پارسا :چقد به این بابایی بگم پلوژه هاشو خودش انجام بده که من مجبول نشم شبانه لوز کال کنم جلوی این کامپیتر! حقیقتش امروز کلی روی تشک تختت سرسره بازی  کردی ظهرمن داشتم تلویزیون تماشا میکردیم که بابات منو صدازد  اومدم توی اتاق دیدم اینجوری عزیز خوابت برده دوست دارم عشقم عاشششششششششششقتم ...
25 شهريور 1391

مهندس کوچولو نقاش میشود

اولین اثر هنری پارسا خان روی دیوار خانه، با خودکار ،یکی دو تا اثر با پاستل هم دارند که بعدا در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت پارسا بعد از خلق این اثر البته به صورت پنهانی و پشت پرده به شدت از سوی مادر تشویق شد (عکس ،قربون صدقه ...) طوریکه خودش هم مونده بود .. و البته برای جلوگیری از عصبانیت صاحبخانه در آینده کاغذ سفیدی بر روی دیوار چسبانده شد تا ادامه اثر بر روی آن نقش ببندد .. ...
25 شهريور 1391

دختر خاله و پسر خاله

امروز دختر خاله ات یسنا اومد خونمون منم براتون یه بازی جدید درست کردم که خیلییییییییی ازش خوشتون اومد و یه ساعتی مشغول بودید بعد هم شما برای اولین بار بدون گهواره و شیر خوردن رفتی کنار یسنا و آروم آروم خوابت برد چقدر معصوم خوابیدین دوستون دارم خدا حفظتون کنه   ...
19 شهريور 1391

پارسا ،نقاشی و اشکال هندسی

پارسا جون الان که 23 ماهه است رنگهای قرمز و آبی و زرد و سفید رو میشناسه و اسماشونه به خوبی تلفظ میکنه اما اگه ازش بپرسی این چه رنگیه  آبی رو از همه بهتر بلده، از اشکال هندسی هم  دایره رو به خوبی میکشه و  اسمش رو میگه و مثلث رو هم به خوبی بلده مثلا یه بار سر سفره یه تکه نون که دورش خورده شده بود وبه شکل مثلث در اومده بود رو برداشت و پشت سر هم میگفت مثلث ،مثلث ...خیلی با مزه میگفت قربون پسر باهوشم به مامانش رفته   ...
17 شهريور 1391

آغاز یک خداحافظی....

سلام دوستای مهربونم ،پارسا یک هفته است که روزا شیر نمیخوره و داره با عادت شیرین کودکی خداحافظی میکنه ،شبا هم تو گهواره اش میخوابه و فقط موقتا نصفه شبا  شیر میخوره که انشالله تا چند وقت دیگه اونم حذف میشه ......... دنبالم بیاین.. با این روش تدریجی نه مادر اذیت میشه و نه کوچولوی نازش پارسا که خدا رو شکر تا حالاخوب همراهی کرده حتی از مامانشم بیشتر حواسش جمعه ،دیروز حواسم نبود و داشتم با عمه پارسا حرف میزدم که اومد کنارم و هی صدام میزد منم بر طبق عادت خواستم بهش شیر بدم که یهو چشای پارسا از تعجب گرد شد و گفت مامایی نه اَقه و بعد بغض کرد و قیافه ناراحتی به خودش گرفت   که دلم ک...
11 شهريور 1391

از امروز شروع میشه

سلام پارسا جون ،قرار بود روز عید فطر از شیر بگیرمت اما رفتیم زرند و دو روز اونجا بودیم بعد هم بله برون خاله ات بود و سرمون شلوغ شد ا نشالله از امروز شروع میکنم امروز با هم رفتیم خرید و شیر وخوراکیای مورد علاقه ات رو خریدم تا اگه بهونه کردی بهت بدم  دیشبم دو تا اسباب بازی جدید برات خریدم که سرگرم باشی ا از حالا دیگه باید خوب غذا بخوری تا زودتر بزرگ بشی امیدوارم بتونیم این مرحله رو هم با کمک خدا و با همکاری شما گل پسر به خوبی و خوشی پشت سر بگذاریم ...
1 شهريور 1391
1